از زندگی، از این همه تکرار خستهام
از های و هوی کوچه و بازار خستهام
دلگیرم از ستاره و آزردهام زِ ماه
امشب دگر زِ هر که و هر کار خستهام
دل خسته سوی خانه تن خسته میکشم
آخ ... کزین حصار دل آزار خستهام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خستهام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود...
از خود که بیشکیبم و بییار خستهام
تنها و دل گرفته و بیزار و بیامید...
از حال من مپرس که بسیار خستهام
« محمد علی بهمنی»
غمگین نباش
قوی باش و برین به این دنیا
به اندازه کافی غم و بدبختی هست. تا میتونی شاد باش و تلاش کن و تلاش کن برای خواسته هات
چه بسیار درد داشتم در این دنیا
نمی دانم چرا این یکی را
بیشتر از همه دوست داشتم