وبلاگ اشعار مهرداد خالدی

وبلاگی برای بهترین اشعار که خوانده ام و اشعاری که نوشته ام

وبلاگ اشعار مهرداد خالدی

وبلاگی برای بهترین اشعار که خوانده ام و اشعاری که نوشته ام

افسانه شهر بد نامی...

بیم است که سودایت دیوانه کند ما را

در شهر به بدنامی افسانه کند ما را


بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری

ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را


در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد

زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را


زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده

زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را


زینگونه ضعیف ار من در زلف تو آویزم

مشاطه به جای مو در شانه کند ما را


من می زده دوشم شاید که خیال تو

امروز به یک ساغر مستانه کند ما را


چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو

بر آتش روی تو پروانه کند ما را


« امیر خسرو دهلوی »

گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا


ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا


چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟


ابر باران و من و یار ستاده به وداع


من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا


سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز


بلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جدا


ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی


چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا


دیده از بهر تو خونبار شد ای مردم چشم


مردمی کن مشو از دیدهٔ خونبار جدا


نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این


مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا


دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت


زود برگیر و بکن رخنهٔ دیوار جدا


می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست


پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا


حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی


گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

 « امیر خسرو دهلوی» 

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا...

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا
گر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا
ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل بجز از خون جگر نیست مرا
بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا
محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا
بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرا
دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا
غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا
تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا
« امیر خسرو دهلوی»