وبلاگ اشعار مهرداد خالدی

وبلاگی برای بهترین اشعار که خوانده ام و اشعاری که نوشته ام

وبلاگ اشعار مهرداد خالدی

وبلاگی برای بهترین اشعار که خوانده ام و اشعاری که نوشته ام

تا شقایق هست...

دشت هایی چه فراخ

کوه هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟

من در این آبادی پی چیزی می گشتم

پی خوابی شاید

پی نوری، ریگی، لبخندی

پشت تبریزی ها

غفلت پاکی بود که صدایم می زد

پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم

چه کسی با من حرف می زد؟

سوسماری لغزید

راه افتادم

یونجه زاری سر راه

بعد جالیز خیار، بوته های گل رنگ

و فراموشی خاک

لب آبی

گیوه ها را کندم و نشستم پاها در آب

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشیار است

نکند اندوهی ‚ سر رسد از پس کوه

چه کسی پشت درختان است؟

هیچ می چرد گاوی در کرد

ظهر تابستان است

سایه ها می دانند که چه تابستانی است

سایه هایی بی لک

گوشه ای روشن و پاک

کودکان احساس! جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست

مهربانی هست

سیب هست

ایمان هست

(( آری تا شقایق هست زندگی باید کرد)) 


 « سهراب سپهری» 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد